پنجشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۹۲

This is my turn!

لغت "تهران" یک جوری با لغت "دود" عجین شده که حتی اگر خداوند یک اقیانوس باران هم بفرستد این دو از هم جداناشدنی شده اند.چند روزی ست تهران میزبان باران های پاییزی ست ، کوههای شمال دوباره سفید پوش شده اند . بدون چتر و پالتو وشال نمیشود بیرون رفت. آسمان کیپ تا کیپ پر از ابر شده ست. خلاصه سرمای دلچسبی ست!

درست فردای همان روز که پست قبل را می نوشتم ، برای استخدامی یک شرکتی اقدام کردم و علاوه بر آن متوجه شدم "باردارم". شوکه، هیجان زده، خوشحال، و در حال حاضر امیدوار حالاتی ست که در توصیف این دو -سه هفته میتوان گفت.  حقیقتا این یکی خیلی بی سر و صدا آمد، اصلا متوجه نشده بودم باردارم، علتش این بود که علایم این بارداری با بارداری قبلی از زمین تا آسمان فرق میکرد. قبلی به ثمر ننشست، سقط شد. امیدوارم این یکی قصد ماندن داشته باشد. برای بودنش دعا میکنم. حالا اخر کی من میرسم پروژه ای که کلید خورده را تمام کنم خدا می داند. همیشه درست در لحظه مهم ترین تصمیماتم یک چیز سوپرایزی هجوم میآورد و کاسه کوزه هایمان را میشکند. اصلا مهم نیست اینبار می خواهم فقط این بچه به دنیا بیاید. قول می  دهم پروجکت منیجر خوبی هم باشم.