شنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۳

روزهای اردیبهشتی

قایق کوچک زندگی ام همچنان روی دریای موّاج حوادث تلخ و شیرین بالا و پایین می رود. باز هم خدا را شکر، لطف و عنایت پروردگار ممتد و بلا انقطاع به بندگانش می رسد و هر چه دنیا تنگ تر می گیرد دست های او که از همه بهترست بالاتر از همه می ایستد و نمی گذارد طوفان حوادث، بادبان این قایق ناچیز را به هر طرف که بخواهد بکشاند.
گذشته از این حرفها، چند وقت پیش کتاب "ای علی علیه السلام" را خواندم کتاب شیرینی ست. در حین خواندن کتاب به جواب یکی دو سوال که همیشه گوشه ذهنم باقی مانده بود هم رسیدم. کتاب در سایز قطعه جیبی چاپ شده و حاوی نصایح و پندهای نبی اکرم(ص) به حضرت علی (ع) ست.
البته اخیرا روی آورده ام به خواندن کتابهای الکترونیکی که هر دو هفته یک بار برایم فرستاده می شود، هم هزینه خرید ندارد، هم راحت تر مورد خوانش قرار میگیرد و هم حجم قابل توجهی را اشغال نمیکند. به هر حال این روزها مشغول خواندن هستم. خواندن آدم را آرام می کند. لبها را خاموش و افکار را روشن می کند تو گویی کسی از  درون شروع به تعلیم میکند.

جمعه، فروردین ۲۲، ۱۳۹۳

تلاش

من یک جمله جادویی دارم که به آن سخت معتقدم اینکه "تلاش مقدس ست حتی اگر به نتیجه دلخواه منجر نشود." مدتهاست به اتکای این جمله تلاش میکنم و هر روز دریچه ای تازه تر را تجربه میکنم. از کجا معلوم؟ شاید همین تلاش های کوچک ،روزی روزنه های امیدی را گشودند که مدتهاست مطلوب و دلخواه من هستند. 

نجابت یا جدیت عمل

اولین چیزی که بعد از شنیدن لغت "نجیب" به ذهنم می آید، "اسب" ست. واقعا چرا یک اسب را نجیب توصیف میکنند؟ آیا او هم در برابر سبک و سنگین روزگار با شرافت و وقار و بزرگواری گذشت میکند؟ آیا همین مساله سبب شده که او را بین گوناگون حیوانات به نجابت یاد کنند؟ نجابت اما چیزی نیست که در دنیای انسانها بتوان همیشه و در همه جا خرجش کرد. نجابت یک طیف دارد از بزرگواری شروع و به حماقت ختم می شود. باید دید کدام دُوز نجابت و در کدام موقعیت مورد نیاز ست وگرنه ،نه همچون یک اسب نجیب بلکه همچون الاغی ابله مجبور به سواری دادن به دیگران می شوی.
گاهی "نجابت" اصلا جواب نمی دهد. چیزی ست معادل شکست، یا خورد شدن یا تباه شدن. اینجاست که "جدیت عمل" باید وارد گود شود. بایستد و پنجه در پنجه شود تا از یک موجودیتی (شخصیتی، هویتی، حقوقی، اجتماعی و ....) دفاع کند.
گاهی اینقدر نجیب برخورد میکنم که نزدیک ست از آنسوی بد پشت بام نجابت بیفتم. گاهی اینقدر جدی عمل می کنم که نزدیک ست در گود جدیت هلاک شوم. کم کم متوجه شدم چیزی که حد اعتدال نجابت و جدیت را مشخص میکند "عقل" در کنار "حیا" ست.
این خاطره مال چند سال پیش ست ولی شنیدنش خالی از لطف نیست. زمان دانشجویی در دوره ارشد استادی داشتیم ، چند بار امتحان پایان ترم را به نعویق انداخت، یک بار به خاطر سفرش به خارج، و یک بار به خاطر مریضی. بعد که امتحان دادیم تا یک سال بعد نتایج را اعلام نکرد. بعد هم یک روز آمد و  نه براساس تصحیح اوراق بلکه چشمی و عشقی نمره های پایان ترم سال پیش را اعلام کرد. اول به حکم بزرگتری و استادی بعد به خاطر رعایت احوالاتش گروهی همه بچه های کلاس با نجابت برخورد کردیم بعد که دیدیم کلاس همچون آش شلم شوربا اداره می شود لباس نجابت را درآوردیم و جدیت عمل به خرج دادیم .مساله که به گوش ریس دانشگاه رسید ناگهان دیدیم فضا کلا عوض شد. یک استاد منظم ، سالم، و کسی که به ساعت و اوقات دانشجو احترام می گذارد از آن جلد قبلی بیرون آمد.

یکشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۹۳

93 سلام

فروردین تهران حال و هوای خودش را دارد. پانزده روز اول تهران میزبان باران های بهاری بود. هوا سبک و لطیف بود و شهر تقریبا خالی از سکنه شده بود. همسایه ها همه رفته بودند مسافرت. حالا همه برگشته اند، مدرسه ها باز شده و هوا میرود که آلود گی اش را به رخ همگان بکشد.
... چکاوک ها دم غروب در آسمان چرخ می زنند و صدای لطیف و ملایمشان سکوت فضا را چه زیبا می شکند. لانه گنجشکهای روبروی پنجره جدیدترین ساکنانشان را صمیمانه پذیرایی میکنند، همان جوجه هایی که تازه سر ازتخم بیرون آورده اند. عید خوبی بود. من مهمان داشتم و کمتر دید و بازدید رفتم و بیشتر از فروردین تهران که  بی دود و پاک می نمود بهره بردم. این روزها سرگرم مطالعه ام سعی میکنم فکرم را از همه چیز خالی کنم. می خواهم آرامش بهاری ام را خوب رقم بزنم و مطالعه را بهترین شیوه برای دست یافتن به آن می دانم.