پنجشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۹۳

فاصله

شاید بشود اینطور نتیجه گرفت که فاصله هر آدمی با آرزوهایش مساوی ست با فاصله او با توانایی هایش. البته توانایی خو چند لایه دارد. توانایی ذاتی،توانایی مالی، توانایی روحی و ...به هرحال، یک ضرب المثل انگلیسی هست که می گوید "یک تفاوت هایی هست که یک تفاوت هایی ایجاد می شود" من عمق فاصله آدمی با آرزوهایش را در وصف این ضرب المثل می دانم. شاید یک مثال مفهوم جمله را بهتر به ذهن نزدیک کند. مثلا من از ته یک ده کوره در کوچه پس کوچه های هند می خواهم سرپرست ویژه بخش ایستگاه پرتاب موشک به فضا شوم. آیا این خواسته امکان پذیر ست؟ قطعا در نگاه اول پاسخ منفی ست. مسلما من نیاز به آموزش ،یادگیری زبان، حامی مالی ، آرامش ، استعداد و ذهنی چالاک دارم. 
دوست داشتم دکتری را در یک دانشگاه پایه یک دنیا دنبال کنم ولی حامی مالی نداشتم. دوست داشتم کورس های پیشرفته هوش مصنوعی را در یکی از بهترین دانشکده ها دنبال کنم ولی قادر نبودم. حالا اگر هم دوباره تحصیلاتم را دنبال کنم فقط و فقط به این خاطر ست که نگذارم یادگرفته هایم در سلول های خاکستری مغزم مختومه شوند. یک چنین اوهام و مشجره های فلسفی در ذهن من برپاست که ...حوصله صحبت راجعشان ندارم ولی خوب کمی نوشتم شاید این برین استورم آرام شود.

دوشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۹۳

Birthday

خداحافظ سی و یک سالگی، سلام سی و دو سالگی. تفاوت امسال با پارسال توی اسن موضوع ست که پارسال به پسرم باردار بودم و امسال او را در آغوش دارم خدایا تو را به خاطر نعمت عمر و نعمت فرزند شکر.

کیک تولد سی و سی و یک سالگی


سه‌شنبه، مهر ۲۲، ۱۳۹۳

جوابیه

می گویم تو مثل رسانه های بیگانه می مانی که همه چیز را وارونه نشان می دهند.
می گوید: بیست و سی تو هم مثل بیست و سی هستی که همیشه مشکلات را نشانه می رود!
آنقدر خندیدم که بحث دیگر به نتیجه نرسیدهمین جا به پایان رسید.

شنبه، مهر ۱۹، ۱۳۹۳

روی دور تند

تجربه چندین و چند ساله من نشان داده هر وقت نشستم و یک برنامه سفت و سخت و محکم برای خودم ریختم که یک کار مهمی انجام بدهم، یک کار خیلی مهم تر سر از زیر لحاف بیرون کشید و گفت من اولویت ویژه دارم. نمونه اش توی نوشته پارسال وبلاگ هست. خوب الان هم دوباره دچار چنان مساله مهمی شده ام که در چند ماه اینده هر چه آب دستم بیاید باید بگذارم زمین و بِدَوم که عقب نیفتم. ورود ایده های جدید، افق های تازه و یک دور ماراتون جدید انگیزه خوبی ست برای گذراندن روزهای پاییزی امسال. می روم که بند کفشهای تلاش را ببندم قبل از انکه غول بزرگتری برای سر کشی واردبشود! روزهای " روی تند هم" مزه خودش را دارد. هم شیرین ست هم سخت.

سه‌شنبه، مهر ۱۵، ۱۳۹۳

من و خودِ من

فکر میکنم یکی از ویژگی های احسن من این ست که می توانم یک عالمه کار روی سر خودم خراب کنم تو گویی درپنج شغل مختلف مشغول به کارم. چهار کورس همزمان پیر آدم را در میاورد ولی برای این ترم چهار کورس برداشتم خوبی مساله این ست که همه کورس ها حول و حوش یک مساله می چرخند. خوابم میآید خسته ام ظرفها را نشسته ام ولی کلاً خیلی بهترم. بهتر از روزهایی که هیچ کاری ندارم.

تصمیم کبری

چند سال پیش که کالج  رفتن را شروع کردم یک معلم انگلیسی داشتم که با میدل ایستی ها خوب نبود. راست و چپ ملیت آدم را بهانه می کرد تا شخصیت آدم را شخم زنی کند. شاگرد بودم وکاری از دستم بر نمی آمد، مجبور بودم سکوت کنم تا مساله ای نتیجه تحصیلی ام را خراب نکند.دوره کالج که تمام شد چند بار از او ایمیل دریافت کردم. یک بار یکی از عکس های روز خداحافظی را که همه داشتیم  دوباره برایم فرستاد و نوشته بود که چشم های زیبا و تاثیر گذاری دارم. کارش عجیب می نمود نمی توانستم قبول کنم آدمی که همیشه شخصیتم را کلنگ باران می کرد حالا زیبایی های توی عکس را با آب و تاب بریم تشریح میکند.
 تمام مدتی که شاگردی اش را می کردم از رفتار سخیفش سر کلاس رنج می بردم. اما اگر بخواهم منصفانه قضاوت کنم باید بگویم سَوای رفتار نژادپرستانه اش من از او چیزهای زیادی گرفتم. با این حال هرگز دوست نداشتم و ندارم با او سر و کار داشته باشم. دو سال پیش توی فیس بوک برایم ریکوست داد که بی پاسخ گذاشتم. امروز صبح که ایمیلم را باز کردم میبینم که هشت دقیقه از ایمیل جدیدی که داده گذشته و نوشته که دوست دارد با هم در تماس باشیم. البته می دانم چرا اینطور می خواهد. می خواهد بداند مسیر زندگی ام چطور جلو رفته و هزار و یک سوال که ذهنش را مشغول کرده بپرسد. حقیقت این ست که من "تصیم کبری" یم را مدتها پیش گرفتم. حوصله سر و کله زدن با آدمهای نازی صفتِ نژاد پرست را ندارم. پس این بار هم همان کنم که قبلاً.