سه‌شنبه، مهر ۱۵، ۱۳۹۳

تصمیم کبری

چند سال پیش که کالج  رفتن را شروع کردم یک معلم انگلیسی داشتم که با میدل ایستی ها خوب نبود. راست و چپ ملیت آدم را بهانه می کرد تا شخصیت آدم را شخم زنی کند. شاگرد بودم وکاری از دستم بر نمی آمد، مجبور بودم سکوت کنم تا مساله ای نتیجه تحصیلی ام را خراب نکند.دوره کالج که تمام شد چند بار از او ایمیل دریافت کردم. یک بار یکی از عکس های روز خداحافظی را که همه داشتیم  دوباره برایم فرستاد و نوشته بود که چشم های زیبا و تاثیر گذاری دارم. کارش عجیب می نمود نمی توانستم قبول کنم آدمی که همیشه شخصیتم را کلنگ باران می کرد حالا زیبایی های توی عکس را با آب و تاب بریم تشریح میکند.
 تمام مدتی که شاگردی اش را می کردم از رفتار سخیفش سر کلاس رنج می بردم. اما اگر بخواهم منصفانه قضاوت کنم باید بگویم سَوای رفتار نژادپرستانه اش من از او چیزهای زیادی گرفتم. با این حال هرگز دوست نداشتم و ندارم با او سر و کار داشته باشم. دو سال پیش توی فیس بوک برایم ریکوست داد که بی پاسخ گذاشتم. امروز صبح که ایمیلم را باز کردم میبینم که هشت دقیقه از ایمیل جدیدی که داده گذشته و نوشته که دوست دارد با هم در تماس باشیم. البته می دانم چرا اینطور می خواهد. می خواهد بداند مسیر زندگی ام چطور جلو رفته و هزار و یک سوال که ذهنش را مشغول کرده بپرسد. حقیقت این ست که من "تصیم کبری" یم را مدتها پیش گرفتم. حوصله سر و کله زدن با آدمهای نازی صفتِ نژاد پرست را ندارم. پس این بار هم همان کنم که قبلاً.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر