سه‌شنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۹۲

این روزها که می گذرد، همان روزهایی ست که وقتی، منتظرش بودم اما حالا که در دالان عبورش قرار گرفته ام، انگار نه انگار. شور و شوقی نیست که چاشنی این روزها شود. خیلی هم عجیب نیست، این خاصیت انسان ست که وقتی به خواسته اش رسید دچار یک جور رخوت می شود، گویا حافظه اش ضمن رسیدن به هدف از گذشته فاصله می گیرد آنقدر فاصله میگیرد که انگار اصلا دوره انتظاری وجود نداشته! قبلا برای دوره بارداری ام خیلی برنامه ریخته بودم ولی حالا نه درست چیزی یادم می آید و نه اگر یادم بیاید حوصله انجامش را دارم. تنها کاری که حدودا یک سال یک قبل از بارداری برای خودم انجام دادم این بود که یک سری لباس مخصوص بارداری برای خودم خریدم. حالا که نگاه میکنم می بینم انتخاب های به جا و به درد بخوری هم داشته ام. یک کتاب دوست داشتنی هم برای دوره بارداری هست که یکی دوبار خواندمش و جدا لذت بردم چون جواب کلیه سوالها برای کسی که چیزی از بارداری نمی داند را دارد. این کتاب خوبی ست دوست دارم همه بخوانندش.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر