دوشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۹۲

سلام پاییز

صبح که از خواب بیدار شدم نمی دانستم حدودا بیست دقیقه بعد تصمیم میگیرم روز متفاوتی برای خودم بسازم. بعد از انجام فریضه پارک رفتیم ، دویدیم، هوای پارک وارد ریه ها کردیم و برگشتیم. مرد رفت که نان تازه بخرد من هم آب جوش گذاشتم برای چایی و رفتم دوش گرفتم و وقتی بیرون آمد دیدم هنوز بیست دقیقه به هفت صبح ست. این بی سابقه ترین چیزی ست که بعد از ایران آمدنمان تجربه کردم. این چندماه خواب صبحگاهی را به همه چیز ترجیح می دادم. نمی دانم شاید این تاثیر حلول اول مهر باشد که این دانش آموز قدیمی را ناخواسته به وجد آورده ست، من که خودم شادابی سر صبح را مدتها بود در خودم ندیده بودم. حقیتا امروز روز متفاوتی ست! 

تصمیم گرفتم گرافیست شوم. این کاری ست که مدتهاست به آن فکر می کرده ام. حالا قسمت شد در یک دوره کلاسهای مربوط به این رشته شرکت کنم. قبلا طراحی و آبرنگ کار کرده ام، کمی هم با نرم افزار های طراحی آرم و لوگو آشنایی دارم. امیدورام موفق شوم، چون ایده های خوبی دارم و حیف ست که بگذارم این تمایلی که دارم بی خود و بی جهت بی فرصت بماند. می خواهم این فرصت را به خودم داده باشم که بعدها به خودم نگویم یک بعدی فکر می کرده ام و همه چیز را می خواستم از دامن تحصیلات به دست آوررم. می خواهم هنر هم در زندگی ام جای خودش را باز کند. نهایتا این یعنی برنامه مدونی برای پاییز دارم. 





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر