شنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۹۲

هق هق اشک، شاخم شکست!!

...یک و سال و نیم طول کشید. هشت نه ساعت کار علمی تحقیقی در طول روز گاهی امانم را میبرید. خسته می شدم ولی به شیرینی آخر کار فکر میکردم. حالا چی شد؟ هیچی مقاله ام رد شد.  هق هق اشک، شاخم شکست!!
واقعا دلم نمی خواهد این حقیقت را بپذیرم، چون خیلی خیلی برایش زحمت کشیدم. باید بنشیم ببینم چه می شود کرد.
می دانی یک وقت هایی هست آدم عصب دارد یعنی وقتی یک مساله پیش میآید خونش به جوش میآید از خودش عکس العمل نشان می دهد ،جزع فزع میکند. من الان در یک حالتی هستم که اعصابم حالت نیوترال به خود گرفته اند. انگار نه انگار. یک حالتی شبیه بی رگ بودن، سیب زمینی شدن، خنثای خنثی!!

امروز رفتم دفتر کارم را دیدم، خوشم اومد، خیلی با کلاس بود. شاید از آخر این هفته شاید از هفته بعد کارم را شروع کنم. تا ببینیم چه میشود!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر